حسين قدياني در يکي از مطالب اخير وبلاگ "قطعه 26" نوشت: اگر ستون دين ما نماز است، ستون استوار و هميشه پابرجاي مطبوعات ما “گفت و شنود” کيهان است. يکي از بچه هاي قطعه 26 هر شب دقايقي بعد از بالا آمدن سايت روزنامه همان روز کيهان، برايم “گفت و شنود” را در يک نظر مي گذارد و چه نظر عالي و خوبي است. “گفت و شنود” هميشه به يک لطيفه ختم مي شود و بسياري اول لطيفه انتهايي را مي خوانند و بعد کل مطلب را. “گفت و شنود” کوتاه اما گاه اندازه يک مقاله بلند بالا موثر است.
کيهان اگر جز همين “گفت و شنود” هيچ چيز ديگر نداشته باشد، حرفه اي ترين روزنامه کشور است. حسين شريعتمداري اگر فقط نويسنده ستون گفت و شنود کيهان باشد و در اين انقلاب جز نوشتن گفت و شنود کار ديگري نکرده باشد، دستش بوسيدني است. حسين شريعتمداري اگر در جمهوري اسلامي فقط ثواب همين گفت و شنود در پرونده اعمالش باشد و مثلا ثواب کارهاي ديگري از جمله بازجويي! در پرونده اعمالش نباشد باز دستش بوسيدني است و من افتخار مي کنم که ثواب بوسيدن دست حاج حسين آقاي شريعتمداري در پرونده اعمالم ثبت شده است. من اما مي خواهم بگويم در پرونده اعمال حسين شريعتمداري ثواب بازجويي هم درج شده است، چرا که گفت و شنود را بازجويي نويسنده محترم اين ستون از شب پرستان و زراندوزان و دشمنان نور و معاندان روشنايي البته به زبان طنز مي دانم.
حسين شريعتمداري اما آنقدر محاسن دارد که ما معمولا يادمان مي رود ايشان را قوي ترين طنزپرداز کشور بدانيم و “گفت و شنود” او را از نظر اصول حرفه طنازي، صد پله بالاتر از “دو کلمه حرف حساب” مرحوم گل آقا بخوانيم.
اين در حالي است که مدير مسئول کيهان براي نوشتن اين ستون معمولا بيشتر از دو سه دقيقه و آنهم در آخرين لحظات بستن روزنامه وقت نمي گذارد. مشاهده حسين شريعتمداري در حين نوشتن گفت و شنود خالي از لطف نيست. ثواب اين کار در نظام مقدس جمهوري اسلامي در پرونده اعمال من هست! ديده ام که چگونه در اتاق صفحه بندي کيهان مي نشيند روي اولين صندلي خالي و خودکار را از جيبش در مي آورد و با آنکه يک چشمش به تيتر صفحات رويي روزنامه است، شروع مي کند به نوشتن.
آن بالاي برگه کاهي کيهان که بهترين برگه براي رقص قلم است، “بسمه تعالي” مي نويسد و شروع مي کند به نوشتن و براي لطيفه آخر گفت و شنود اما از ? حال خارج نيست؛ يا لطيفه اي در آستين، مرتبط با متن گفت و شنود دارد و يا ندارد. اگر داشت که آن را مي نويسد و اگر نداشت در عرض چند ثانيه يک لطيفه بديع از خودش اختراع مي کند. حسين شريعتمداري به همان راحتي که من و شما نفس مي کشيم، لطيفه مي سازد. اگر در جيب کت محمود احمدي نژاد اسامي مفسدين اقتصادي است، جايي از مغز حسين شريعتمداري کارخانه لطيفه سازي است. بسيار شنيده ام از دوستان که حسين شريعتمداري اين لطيفه ها را از کجايش در مي آورد؟ از هيچ کجايش! قريحه طنز و ذوق گفت و شنود را خدا به حاج حسين عنايت کرده است.
اين روزها ظاهرا انتقاد مد روز شده و آن کسي هم که از کس ديگري تعريف مي کند، آخرش يک اما مي گذارد و بعد مي گويد؛ البته فلاني خالي از اشکال نيست و بعد قصه حسين کرد مي بافد اما ستون گفت و شنود کيهان خالي از اشکال است. بگذار يک نفر از کار يک نفر ديگر بدون اما و اگر تعريف کند. حسين شريعتمداري در گفت و شنود کاملا بي نقص است، حتي اگر معروف ترين گفت و شنودش؛ “گاو” را مي نويسد؛ اگر نظارت استصوابي نبود، هر گاوي مي توانست سرش را بياندازد پايين و بعله! آن روز که حاج حسين در بستر بيماري افتاد، صداي خنده دشمن بلند شد و وقتي به صحت و سلامت بلند شد، باز هم اشک دشمن را درآورد و گفت و شنود نوشت.
گفت و شنود حتي در روزهاي غم و ماتم تعطيل نمي شود و فقط لحن آن از زبان طنز به زبان غصه تغيير شکل مي دهد. نمي دانم؛ آيا تا به حال کسي از گفت و شنود کيهان تعريف کرده يا نه. فحش دشمن و نقد دلسوزانه و انتقاد اگزوزانه(!) را در مورد کيهان و ايشان اما زياد شنيده ام. ما عادتمان است مرده پرستي. الان که حاج حسين هست، گفت و شنودش را مي خوانيم و لذت مي بريم و مي خنديم و دريغ از يک دست مريزاد خشک و خالي و بعد که سر بر بالين مرگ گذاشت، برايش اشک مي ريزيم که چه خوب فرمانده اي بود در جبهه سياسي و فرهنگي کشور. همه شده ايم منتقد. همه شده ايم مرد نفرين. گويي هيچ کس معتقد به “آفرين” نيست.
هزاران بار گفت و شنود را خوانده ايم و يک بار، فقط يک بار زبان به مدح اين ستاره پر نور حضرت ماه، اين نماينده ولي فقيه در موسسه کيهان باز نکرده ايم. چه کسي ما را اينطور بار آورده، نمي دانم. حاج حسين شريعتمداري اگر فقط نويسنده ستون گفت و شنود کيهان باشد، بي شک طرف حساب ما يک هنرمند متعهد است اما چرا ما فکر نمي کنيم که او هم مثل هر هنرمند ديگري دل دارد و طبع نازک و روح لطيف دارد؟ چرايش را من خوب مي دانم.
ما چون مي دانيم حاج حسين هميشه پاي کار انقلاب اسلامي و هميشه سرباز سپاه خامنه اي است، او را رها مي کنيم و به هنرمنداني بها مي دهيم که نشکند چيني نازک احساس شان تا يک وقت مبادا انقلاب را رها کنند. از نظر ما هميشه مرغ همسايه غاز بوده است و عرعر خر، آواز. آن روز که حاج حسين از پيش ما رفت، تازه براي ما عزيز مي شود و عکسش را مي زنيم در اتاق خودمان. آن روز است که کيهان را باز مي کنيم و جاي خالي ستون گفت و شنود را در صفحه ? اين روزنامه کنار “کيهان و خوانندگان” مي بينيم و آن روز است که مي گوييم؛ حيف شد! امروز نمي فهميم. آن روز مي فهميم. امروز منتقديم و آن روز معتقد مي شويم.
امروز نفرين و نقد را مي چسبيم و آن روز آفرين و عقد را. آن روز اما ديگر دير شده است. کار امروز را نبايد به فردا انداخت. هزاران احمد توکلي و علي مطهري و علي لاريجاني و قاليباف و محسن رضايي و … در عمار بودن براي حضرت يار، انگشت کوچک حاج حسين آقاي شريعتمداري نمي شوند. شريعتمداري در يک کلام يعني آموزش ولايت مداري و وقتي در برگه کاهي کيهان بعد از “بسمه تعالي” گوشه سمت راست بالاي صفحه، مي نويسد؛ “گفت” و بعد “:” را مي گذارد جلوي گفت و بعد فکر مي کند که به چه سوژه اي بپردازد، اين چند ثانيه تفکر او، ارزش دارد به کل زندگي همه خواص بي بصيرت. ما عرضه نداشتيم و الا بايد بعد از “يا حسين”، به جاي ميرحسين، “حاج حسين” به يادمان مي آمد. تازه حاج حسين شريعتمداري زنداني رژيم طاغوت هم بوده. شايد با امام عکس نداشته باشد اما با همت و متوسليان عکس دارد و شايد با امام در پلکان و پاريس و پاويون و درون بليزر نبوده اما با “علي” بوده، با “سيدعلي” بوده هم در “بدر” و هم در “نهروان”. “جمل” که جاي خود دارد.
علي اگر “کيهان” داشت به مالک نمي گفت برگرد. علي “تابناک” و “الف” و “ب” و “جيم” داشت که يا سرماي ادب را بهانه مي کردند براي جيم زدن و يا گرماي وحدت را. علي اگر کيهان داشت با انقلاب مخملي حق خلافت را غصب نمي کردند. علي اگر کيهان داشت، خبرنگاري هم بود که در “خبر ويژه” آمار ابن ملجم را به مردم بدهد تا شکافته نشود فرق عدالت. ???? ماهواره دشمن اگر حريف اين ماهپاره علوي تبار ما نمي شوند، اگر علي امروز به مالک نمي گويد از در خيمه معاويه عقب برگرد، يکي هم به خاطر اين است که عماري چون حاج حسين آقاي شريعتمداري دارد.
عماري که دستي هم بر طنز دارد و خيلي زود جلوي “گفت” و “:” سوژه اي پيدا مي کند و لو مي دهد نقشه دشمن را. گفت، گفتم؛ گفت، گفتم؛ گفت، گفتم؛ گفت، گفتم و بعد لطيفه اي خواندم و روده بر شدم از خنده. بارها بر لب ما خنده نشانده اي اي نويسنده ستون گفت و شنود. گفت: چو به گشتي طبيب از خود ميازار. گفتم: چراغ از بهر تاريکي نگهدار. حاج حسين آقاي شريعتمداري! يل ام البنين نگهدارت. قلمت بيمه عباس.
علي اگر “کيهان” داشت به مالک نمي گفت برگرد. علي اگر کيهان داشت با انقلاب مخملي حق خلافت را غصب نمي کردند. علي اگر کيهان داشت، خبرنگاري هم بود که در “خبر ويژه” آمار ابن ملجم را به مردم بدهد تا شکافته نشود فرق عدالت.